English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5842 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mother board U برد مدار چاپی اصلی
mother board U بردمادر
mother board U برد اصلی
mother board U تخته اصلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mother U والده
mother U مادر ننه
mother U سرچشمه اصل
mother U مادری کردن
mother U ام
After all, she is your mother. هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother-to-be U زنحامله
mother U پروردن
mother U مام
mother U مادر
mother land U سرزمین مادری
mother in law U مادر زن
mother in law U مادر شوهر نامادری
surrogate mother U نامادری
mother in low U مادر شوهر
mother liquid U مادر اب
mother land U میهن
mother land U وطن
mother liquer U باز مادر
mother liquor U مادر اب
She sat beside ( next to ) her mother . U کنار مادرش نشست
She is shorter than her mother . U از مادرش کوتاه تر است
mother wit U ادراک
mother wit U هوش
mother tongue U زبان مادری
mother country U میهن
mother country U کشور اصلی
mother countries U میهن
mother surrogate U جانشین مادر
mother substitute U جانشین مادر
mother ship U ship parent
Want is the mother of industry. <proverb> U خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
mother tongues U زبان مادری
mother of thyme U سیسنبر
mother's mark U خال
mother hubbard U لباس گشاد زنانه
mother wit U شعور
mother figure U مادر- نماد
foster mother U مادر رضاعی
mother-in-law U میله شماره 7 بولینگ
mother-in-law U مادر زن
mother-in-law U مادر شوهر
mother-of-pearl U صدف مروارید
mother of pearl U صدف مروارید
step mother U نامادری
he was his mother's pride U مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
grand mother U مادر بزرگ
grand mother U جده
Queen Mother U ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother figures U مادر- نماد
mother craft U بچه پروری
the mother whom i sucked U مادری که بمن شیرداد
mother craft U مادری
mother complex U عقده مادری
mother countries U کشور اصلی
Mother's Day U روز مادر
Mother Superiors U رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superior U رئیس بنیاد مذهبی
Mother Nature U طبیعت مهربان
Mother Nature U طبیعت
mother in low U مادر زن
mother goose stakes U مسابقه کره مادیانهای سه ساله
My mother togue is Persian. U زبان مادری من فارسی است
mother cary's chicken U مرغ طوفان
What wI'll happen if your mother finds out. U اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Dont neglect writing to your mother . U ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
Mother left me 500 tomans . U مادرم برایم 500 تومان گذاشت
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . U فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
board U هیات
board U هیئت ژوری
by the board U از طرف پهلوی ناو
board U هیئت کمیسیون
board U کمیته تخته کار صفحه چارت
board U تخته حاوی نقشه
board U تخته
board U سوار
board U شدن
board U تابلوی امتیازات
board U صفحه یامیز شطرنج
board U سکوی شیرجه
board U منزل کردن
board U پانسیون شدن
with whom do you board U پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
to go on board U سوارکشتی شدن
to board out U بیرون ازخانه خود غذاخوردن
across the board U سرجمع
i/o board U تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
i got it over board U انرادرکشتی اوردم
board U تابلو
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board U میز غذا
board U غذای روی میز
board U اغذیه
board U میزشوریادادگاه
board U هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board U تخته پوش کردن
board U روکش کردن
board U تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
above board به طور آشکار
above board U بی حیله
board U سوارشدن بکنارکشتی امدن
board U برد
go by the board U از ناو پرت شدن
over the board U بازی شطرنج حضوری
on board U که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
across the board یکسره
across the board U شامل تمام طبقات
board U صفحه مدار
on board <idiom> U وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
board U جلد کردن تخته
board U مقوا
To get on board. U سوار کشتی شدن
board U کشتی
board U تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board U تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board U وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board U وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board U BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
particle board U نوتخته
sliding board U سراشیبی
straw board U مقوای ضخیم
sliding board U سرسره
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
particle board U تخته خرده چوب
side board U میز قفسه دار
side board U میز کناری
splash board U سپر پاشنه قایق
spring board U تخته شیرجه
paste board U مقوا
status board U تابلو وضعیت
panel board U تابلوی برق
story board U مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
status board U تابلوی نشان دهنده وضعیت
status board U تابلوی وضعیت
paddle board U تخته شنا
spotting board U طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
side board U میز پا دیواری
side board U میز دم دستی
paste board U کارت
range board U طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
skim board U تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
pig board U تخته کوچک برای موجهای کوچک
range board U میز تنظیم مسافت
programmer board U برد برنامه ریز
press board U مقوای فشرده
populated board U یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
plotting board U صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
plotting board U پلاتینگ برد
playing the board U بازی فی نفسه
reserve on board U مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
runing board U رکاب
shoulder board U پیش فنگ
shoe board U علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
selection board U هیات گزینش
seguin board U تخته سگن
sea board U خط ساحلی
sea board U دریاکنار
sea board U کناردریا
sea board U کناره دریا
scale board U تخته نازک
scaffold board U تخته زیر پا
scaffold board U تخته چوب بست
running board U تخته رکاب اتومبیل
playing the board U بازی بر صفحه
ironing board U میزاتو
sandwich board U آگهیتبلیغاتیکهبهشانهمیاندازند
To board a plane. U سوار هواپیما شدن
To sweep the board . U کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
for full board U برای تمام پانسیون
for half board U برای نیم پانسیون
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for full board U برای تختخواب و تمام وعده های غذا
half board U هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
full board U هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
pressing board U تختهفشرده
route board U تختهتعیینمسیر
skirting board U تختهپارچهای
tote board U تختهحملونقل
board and lodging U غذاییبرایخوردنومکانیبرایخوابیدن
board meeting U جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
chopping board U تختهسبزیو گوشت
draining board U آبچکانفرفشوئی
to board a flight U سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
barge-board U [تخته بالای سنتوری زیر سرپوش]
clap-board U [تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
eaves-board U لب بام
board and lodging U خوابگاه با پذیرایی غذا [در مهمانسرا یا هتل]
governing board U کمیته حاکمه
managing board U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management board U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of managers U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
placard board U تختهپلاکارد
louvre-board U سکویروزنهدار
Recent search history Forum search
1شیردادن مادر به بچه
1The motherboard is also often referred to as the main board.
2معنی جمله ی:مادرت صلاح تو را می خواهد
2معنی جمله ی:مادرت صلاح تو را می خواهد
1مادریک کلمه مقدس است
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com